- دستان زدن
- نغمه سرودن
معنی دستان زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- دستان زدن ((دَ. زَ دَ))
- سرودن، نغمه خواندن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
افسانه گفتن، مثل زدن، برای مثال شگفت آمدش داستانی بزد / که دیوانه خندد ز کردار خود (فردوسی - ۳/۳۷۶)
نغمه سرا
در حال دستان زدن نغمه سرا
باشته کردن هیتانیدن
گزیدن، گاز زدن، خصومت ورزیدن کینه خواستن، برابری کردن، چسبیدن، میل کردن طمع کردن
شهره شدن مشهور گشتن
دندان فرو بردن به چیزی
کنایه از مشهور شدن، بلندآوازه شدن، برای مثال از مردمی میان جهان داستان شدی / جز داستان خویش دگر داستان مخوان (فرخی - ۲۹۷)
((~. زَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
گزیدن، گاز زدن، خصومت ورزیدن، کینه خواستن، برابری کردن، چسبیدن، میل کردن، طمع کردن
Handcuff
надеть наручники
fesseln
надіти наручники
zakładać kajdanki
algemar
ammanettare
esposar
menotter
handboeien
ใส่กุญแจมือ
memborgol
हथकड़ी लगाना
לשים אזיקים
手錠をかける
수갑을 채우다
kelepçe takmak
kuweka pingu
হাতকড়া পড়ানো
ہتھکڑی لگانا